قرآن بیان جاودان | ||
سخنی برای آغاز! گاه یک ضرب المثل برای بیان یک مطلب کافی آن چنان گویا و بلیغ است که از سخنی مطول، تاثیرآمیزتر است و این اثر را در به کار بردن یک شعر مناسب نیز می توان یافت. شاعران و نویسندگان بزرگ ایران نیز از ضرب المثل ها سود فراوان جسته اند و جای پای ضرب المثل ها را در آثار آنان جای جای می بینیم. آفرینندگان ضرب المثل ها در هیچ جای گیتی شناخته نشده اند(1) و این پدیده ای است که ضرورت ها و نیازهای مردم آفریننده آن هاست و از صدها سال پیش سینه به سینه به ما رسیده است. همان گونه که گفته شده، گاه در محاوره، با یک ضرب المثل، منطق گوینده چندین برابر کوبنده تر و گویاتر می شود و با ایراد یک ضرب المثل بحث به کوتاه ترین راه خود می رسد. من شخصا در زمان کودکی شیفته ضرب المثل بودم و هنگامی که ضرب المثلی از زبان بزرگترها می شنیدم به وجد می آمدم. ... این آمیختگی با ضرب المثل های حکمت آمیز پارسی و علاقه ای که به آن داشتم موجب شد که با مراجعه من به براداران شادروان علامه علی اکبر دهخدا و نظارت مستقیم در چاپ و تصحیح چهار جلد کتاب امثال و حکم علامه دهخدا با سرمایه موسسه محترم انتشارات امیرکبیر پس از سال ها به چاپ دوم برسد. آن هم با گونه ای منقح تر و صحیح تر. دیگر کوشش من در راه احیای ضرب المثل، برنامه ای بود که چند سال هر صبح آدینه به نام مسابقه ضرب المثل ها در برنامه شما و رادیو اجرا می شد و تنها نویسنده آن، نگارنده بود. با اجرای این برنامه، گرایشی عجیب به ضرب المثل ها در شنوندگان رادیو پیدا شد و نحوه اجرای آن بدین گونه بود که نمایشنامه ای کوتاه بر اساس یک ضرب المثل می نوشتیم و به وسیله هنرپیشگان اجرا و روی نوار ضبط و در استودیو برای دو نفر مسابقه دهنده پخش می شد و آنان با استنتاج از نمایشنامه، با شوق و هیجان به کشف ضرب المثل مورد نظر می پرداختند و این برنامه خود در ترویج ضرب المثل های ایران و آشنایی مردم با آن نقشی عظیم و ارزشمند داشت. سخن کوتاه: شاید گفته شود با وجود مجلدات مفصل امثال و حکم شادروان دهخدا، چاپ این کتاب چه ضرورت داشت؟ در پاسخ می گویم: مجموعه گرانقدر «امثال و حکم» مفصل بود و قصد من فراهم آوردن کتابی جامع و مختصر در زمینه تنها «ضرب المثل ها» بود آن هم ضرب المثل های معروف. در نتیجه حذف «حِکَم» و ضرب المثل های غیرمعروف، ضروری می نمود. نکته ای که یادآوریش لازم به نظر می رسد این است که در این کتاب حتی المقدور سعی شده است که مثل ها با همان بیان عامیانه و به اصطلاح خودمانی که میان مردم معمول است آورده شود و این کار از ویژگی های استثنایی کتاب حاضر است و در هر جا که متبادر به ذهنم بوده است به مناسبت، داستانی هم در ذیل بعضی مثل ها آورده ام. در پایان باید متذکر شوم که در تدوین این کتاب غیر از مجموعه ارزشمند و جاودانه «امثال و حکم» تالیف دانش مرد بزرگ ایران علامه دهخدا، گهگاه به کتاب «فرهنگ عوام» تالیف دانشمند آزاده و پاک دل جناب آقای امیرقلی امیری مراجعه شده است ... مهدی سهیلی چند نمونه از ضرب المثل های کتاب فصل « آ » ? آستین نو پلو بخور! صائب می گوید: هنر ز فقر کند در لباس عیب ظهور که نان گندم درویش، طعم جو دارد فصل « الف » ? از کوزه همان تراود که در اوست! ? از ماست که بر ماست! روزی ز سر سنگ عقابی به هـوا خاست بهـــــر طلب طعمه پــــــر و بــال بیــــاراست «منسوب به ناصر خسرو قبادیانی» ? اسباب خونه به صاحبخونه میره! ? اگر دعای بچه ها اثر داشت یک معلم زنده نمی موند! فصل « ب » ? به قاطر گفتند: بابات کیه؟ گفت: آقا داییم اسبه! فصل « ت » ? تا مار راست نشه توی سوراخ نمی ره! فصل « ج » ? جاده دزد زده تا چهل روز امنه! فصل « چ » ? چشمش هزار کار می کنه که ابروش نمی دونه! فصل « ح » ? حاکم به حرف دهاتی می گیره اما به حرف دهاتی ول نمی کنه! فصل « خ » ? خانه دوستان بروب و در دشمنان مکوب! «گلستان سعدی» (ص 58 و 59) ? خدا به آدم گدا، نه عزا بده و نه عروسی! ? خر را که به عروسی می برند برای خوشی نیست برای آبکشی است! ? خودشو نمی تونه نگهداره چطور منو نگه می داره! فصل « د » ? در بیابان گرسنه را شلغم پخته به ز نقره خام! ? درخت اگر متحرک شدی ز جای به جای نه جور اره کشیدی و نه جفای تبر! ? درخت پربار سنگ می خوره! ? درزی در کوزه افتاد! (خیاط در کوزه افتاد – نخ نما) «قابوس نامه» (ص 74) ? دو قرت و نیمش باقیه! پیش از همه نهنگی سر از آب بیرون کرد و از سلیمان غذا خواست. به امر سلیمان لقمه ای در دهانش افکندند، بلعید و باز از سلیمان غذا خواست تا آن که تمام ماحضر را که برای تمام حیوانات آماده کرده بودند در دهانش ریختند و او بلعید ولی باز طالب غذا بود. سلیمان از خوراک آن حیوان درشگفتی شد و از او پرسید: خوراک تو در هر روز چقدر است. نهنگ گفت: روزی «سه قرت» و تمام این غذاها که به من دادید نیم قرت بود و هنوز دو قرت و نیمم باقیست. فصل « ر » ? رسیده بود بلایی ولی به خیر گذشت! «آصفی هروی» (ص 89) ? روزگار است این که گَه عزت دهد گَه خوار دارد! «قائم مقام فراهانی» (ص 92) فصل « س » ? سوزن همه رو می پوشونه اما خودش لخته! فصل « ش » ? شعر چرا می گی که تو قافیه اش بمونی؟! فصل « ط » ? طاس اگر نیک نشیند همه کس نرّاد است! ? طمعش از کَرَم مرتضاعلی بیشتره! فصل « ع » ? عروس که مادر شوهر نداره، اهل محل مادر شوهرشند! فصل « ف » ? فقیر، در جهنم نشسته! فصل « ک » ? کباب پخته نگردد مگر به گردیدن! ? کفشاش یکی نوحه می خونه یکی سینه می زنه! فصل « گ » ? گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من آن چه البته به جایی نرسد فریاداست! «یغمایی جندقی» فصل « م » ? ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون او به مطلب ها رسید و ما هنوز آواره ایم! ? ماه درخشنده چو پنهان شود شب پره بازیگر میدان شود! فصل « هـ » ? هر شب، شب قدر است اگر قدر بدانی! فصل « ی » ? یک مرده بنام به که صد زنده به ننگ! [ جمعه 90/10/16 ] [ 3:6 عصر ] [ محسن حیدری ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |